1 کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سویش؟ که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ ابرویش
2 ز خواب ناز،کاردولت بیدار می آید مشو زنهار غافل از فریب چشم جادویش
3 نگردد دزد را تاریکی شب مانع دزدی همان دل می برد درپرده خط خال هندویش
4 یکی ازسینه چاکان می شمارد صبح محشر را جهانسوزی که من چشم ترحم دارم ازخویش
5 چه گل چیند ازان رخسار چشم شرمناک من؟ که با آن خیرگی خورشید لرزد برسر کویش
6 نظر بازی که دارد درنظر آن سرو قامت را سراسر می رود آب خضر پیوسته درجویش
7 اگر از حیرت دیدار، عاشق از زبان افتد زهر مژگان زبانی می دهد چشم سخنگویش
8 به فکر پیچ و تاب عاشقان آن روز می افتد که ظاهر گردد از خط جوهر آیینه رویش
9 سر زلف پریشانی دماغ من کجا دارد؟ که در مغز نسیم مصر زندانی بودبویش
10 کجا مایل به قلب ناروای ما شود صائب خریداری که سر می پیچد از یوسف ترازویش