- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن بختم از کجاست سخن زان دهن کشم؟ این بس که گاهی از قلم او سخن کشم
2 باد خزان که خار به چشمش شکسته باد! نگذاشت همچو غنچه نفس در چمن کشم
3 مرغی به آشیانه خود خار اگر برد صد ناله غریب ز شوق وطن کشم
4 از بوسه غیر دلزده گردیده است و من در فکر این که چون زلب او سخن کشم
5 تیغ اجل دو دست مرا گر قلم کند مشق جنون همان به بیاض کفن کشم
6 خون از دماغ غنچه تصویر گل کند در محفلی که شانه به زلف سخن کشم
7 صائب زبس که دست زعالم کشیده ام شرم آیدم که دست به زلف سخن کشم