دل را کجا به زلف رسا می از صائب تبریزی غزل 4121

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دل را کجا به زلف رسا می توان رساند

1 دل را کجا به زلف رسا می توان رساند این پا شکسته را به کجا می توان رساند

2 سنگین دلی و گرنه ازان لعل آبدار صد تشنه را به آب بقامی توان رساند

3 در کاروان بیخودی ما شتاب نیست خود را به یک دو جام به ما می توان رساند

4 از خود بریده بر سر آتش نشسته ایم ما را به یک نگه به خدا می توان رساند

5 در شیشه کرده است مرا خشکی خمار در موسمی که می ز هوا می توان رساند

6 در هیچ بزم خون ندهد نشأه شراب این باده در مقام رضا می توان رساند

7 بتوان به چرخ برد به همت غبار جسم این سرمه را به چشم سها می توان رساند

8 دامان برق را نتواند گرفت خار خود را به عمر رفته کجا می توان رساند

9 صائب کمند بخت اگر نیست نارسا دستی به آن دو زلف رسا می توان رساند

عکس نوشته
کامنت
comment