1 کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟ نی مگر دست نوازش ز آستین بیرون کند
2 خارخاری هر که را در دل بود چون گردباد ریشه هیهات است محکم در دل هامون کند
3 چشم پوشیدن زدنیا بر خسیسان مشکل است نیست ممکن کاسه خود را گدا وارون کند
4 سالها می بایدش زد غوطه در دریای خون هر سبکدستی که خار از پای ما بیرون کند
5 گردد از چین جبین حرص طمعکاران زیاد پیچ و تاب تشنه را موج سراب افزون کند
6 کو تهی دست درازش را بود در آستین هر که می خواهد به احسان خلق را ممنون کند
7 نیست ممکن تشنه را سیراب سازد آب تلخ تا خط ظالم چها با آن لب میگون کند
8 می دهد روزی به ارباب قناعت بی طلب آن که خاک بسته لب را طعمه از قارون کند
9 گوشه گیرانند ایمن از غبار حادثات آب گوهر را کجا سیلاب دیگرگون کند؟
10 می کند در خانه گلگشت خیابان بهشت هر که صائب می تواند مصرعی موزون کند