-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی به ناخن از دل غمگین گره وا می شود؟ دست چون افتاد از کار این گره وا می شود
2 بر گشاد دل بود موقوف هر مشکل که هست این گره چون باز شد چندین گره وا می شود
3 گفتگوی عشق با افسردگان بی حاصل است کی ز خون مرده از تلقین گره وا می شود؟
4 عشقبازان گر به آه آتشین زورآورند دلبران را از دل سنگین گره وا می شود
5 رشته عمرم ز پیچ و تاب می گردد گره تا مرا زان جبهه پرچین گره وا می شود
6 در گشاد دل نفس بیهوده می سوزد نسیم چون سپند از آتش آخر این گره وا می شود
7 قرب زر چون سکه نگشاید ز ابرویش گره هر که را از چهره زرین گره وا می شود
8 هیچ تحسینی سخن را نیست چون فهمیدگی از دل ما کی به هر تحسین گره وا می شود
9 غنچه خسبی فیضها دارد درین بستانسرا صدهزاران عقده صائب زین گره وا می شود