1 به افسون پیر و طول امل هشیار کی گردد؟ ره خوابیده از بانگ جرس بیدار کی گردد؟
2 مگر در دامن خورشید تابان افکند خود را وگرنه چشم شبنم سیر از گلزار کی گردد؟
3 گرانی از حباب بی تعلق نیست دریا را کسی کز خود تهی گردید بر دل بارکی گردد؟
4 بلند و پست عالم رهروان را می کند رهبر اگر سوهان نباشد تیغها هموار کی گردد؟
5 فزاید عرض لشکر شوکت مهر سلیمان را زخط عنبرین آن خال بی پرگار کی گردد؟
6 ندارد شکوه از سنگ ملامت طاقت عاشق پلنگ سخت جان دلگیر از کهسار کی گردد؟
7 اگر در تیغ باشد آب، در دریاست جولانش جدایی عاشقان را مانع دیدار کی گردد؟
8 به مژگانهای خواب آلود، طاقت بر نمی آید سپر سد ره شمشیر جوهر دار کی گردد؟
9 حنای گل نگردد بوی گل را مانع از جولان شهید عشق را روح از طلب بیکار کی گردد؟
10 زقرب بحر، پیچ و تاب موج افزون شود صائب دل عاشق تسلی از وصال یار کی گردد؟