- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟ خون دل چندان نمی یابم که بس باشد مرا
2 مد آهم، سرکشی با خویشتن آورده ام نیستم آتش که رعنایی ز خس باشد مرا
3 از دل صد پاره، گر صد سال در این خاکدان زنده مانم، پاره ای هر سال بس باشد مرا
4 تا نیاساید نفس از رفتن و باز آمدن رفتن و باز آمدن در هر نفس باشد مرا
5 ترک افغان می کنم، تا چند در این کاروان چون جرس فریاد بی فریادرس باشد مرا؟
6 گر چه عمری شد ز مردم خویش را دزدیده ام در سر هر کوچه ای چندین عسس باشد مرا
7 گر ز دل بیرون دهم خاری که دارم در جگر آشیان آماده در کنج قفس باشد مرا
8 زنده می دارم به هر نوعی که باشد خویش را گر چو آتش از جهان یک مشت خس باشد مرا
9 باد صائب دعوی آزادگی بر من حرام گر به جز ترک هوس در دل هوس باشد مرا