1 نور شمع طور کی گردد زهر محفل بلند؟ کی شود این شعله جانسوز از هر دل بلند؟
2 دوری راه طلب از همت کوتاه ماست چون بود شبگیر کوته، می شود منزل بلند
3 دانه امید ما چون سر برون آرد زخاک؟ ابر تردستی نشد زین بحر بی حاصل بلند
4 ما زبان شکوه را بر یکدگر پیچیده ایم از رگ ما خون به صد نشتر شود مشکل بلند
5 مهر بر لب زن که در خاموشی جاوید ماند چون سپند آن کس که کرده آواز در محفل بلند
6 خضر را ما سبزه این بوم و بر پنداشتیم گردبادی هم نشد زین دشت بی حاصل بلند
7 در زمان کلک صائب رفته رفته پست شد بود اگر آوازه سحر از چه بابل بلند