1 کی به کوشش عاقلان را نشأه سودا دهند؟ عشق تشریفی بود کز عالم بالا دهند
2 عارفان چون دل به آن یکتای بی همتا دهند هر دو عالم را طلاق اول به پشت پا دهند
3 دست در دامان همت زن که گوهر می شود قطره آبی اگر از عالم بالا دهند
4 هر که چون پیکان زبان او بود با دل یکی راست کیشان چون خدنگش بر سر خود جا دهند
5 آتش دوزخ زننگ ما نهان در سنگ شد نامه ما را مگر فردا به دست ما دهند
6 پایه عزت بلندی گیرد از افتادگی از قلم چون حرفی افتد در کنارش جا دهند
7 مستی غفلت عنان صائب زدست ما ربود چون عنان اختیار ما به دست ما دهند؟