-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا ز خویش کی آن غنچه لب جدا می کرد؟ به حرف و صوت اگر شوقم اکتفا می کرد
2 اگر به دیده من یار خویش را می دید به روزگار من خسته دل چها می کرد
3 نخست طاقت دیدار کاش می بخشید ز من کسی که تمنای رونما می کرد
4 خبر نداشت که بر خاک نقش خواهد بست مرا کسی که ز خاک درش جدا می کرد
5 ز جغد، ناز پریزاد می کشد امروز سری که سرکشی از سایه هما می کرد
6 نظر ز روی عجوز جهان نمی بستم اگر به دیدن او خنده ام وفا می کرد
7 نصیبی از کرم وجود، بحر اگر می داشت چرا صدف دهن خود به ابر وا می کرد؟
8 نبود نور بصیرت به چشم صائب را وگرنه دامن فرصت کجا رها می کرد؟