-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه غم ز خاطر ما دیدنی برون آرد؟ چه خار از دل ما سوزنی برون آرد؟
2 مرا به گوشه عزلت کشید وحشت خلق خوشا رهی که سر از مأمنی برون آرد
3 درین زمانه که امید دست چربی نیست مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد
4 فغان که جاذبه عشق ماه کنعان را امان نداد که پیراهنی برون آرد
5 به آفتاب رسد همچو صبح صافدلی که از جگر نفس روشنی برون آرد
6 چو دود هر که درین خاکدان به خود پیچد امید هست سر از روزنی برون آرد
7 چو غنچه پاک دهانی سرآمدست اینجا که سر به جیب برد گلشنی برون آرد
8 ز درد ما خبرش هست اندکی صائب کسی که گوهری از معدنی برون آرد