- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را؟ که خانه زاد بود خواب، بی بصیرت را
2 بس است خواب گران چشم بی بصیرت را مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را
3 مده به خلوت خود راه، اهل صحبت را مساز حلقه کثرت کمند وحدت را
4 ز خشت، بالش و از خاک تیره بستر کن مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را
5 به آشنایی مردم مرو ز راه که نیست به غیر خوردن دل دانه دام صحبت را
6 ز همرهان موافق جدا مشو در راه مکن دو آتشه زنهار داغ غربت را
7 کسی ز چهره مقصود چشم آب دهد که توتیای نظر ساخت گرد کلفت را
8 ز کاهلی ره نزدیک دور می گردد به خلوت لحد انداز خواب راحت را