1 غفلت چه اثر در دل هشیارنماید افسانه چه با دولت بیدار نماید
2 با بخت سیه حادثه سهل عظیم است هر خار سنانی به شب تارنماید
3 همواری تیغ آفت جانهای سلیم است زان بد گهر اندیش که هموارنماید
4 در دیده این بی بصران عالم انوار زنگی است که در آینه تارنماید
5 در عالم امکان چه قدر جلوه کند عشق از چرخ در آیینه چه مقدارنماید
6 حال دل پرداغ من از دیده خونبار چون جوش گل از رخنه دیوارنماید
7 از طبع درشت تو جهان پست وبلندست همواره چو گشتی همه هموارنماید
8 در همت مردانه اگر کوتهیی نیست مگریز ازان کار که دشوارنماید
9 خط بیجگران را کند از عشق گریزان چون مورچه پیوسته به هم مارنماید
10 خاکی که تماشاگه این بیخبران است در دیده مابستر بیمارنماید
11 صائب ز ملایک مطلب رتبه انسان آیینه بی پشت چه دیدار نماید