بهار و باغ به دلهای آتشین از صائب تبریزی غزل 3939

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند

1 بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند به تخم سوخته دلسوزی زمین چه کند

2 گل پیاده اوسرورا خجل دارد اگر سوار شود در میان زین چه کند

3 اگر نه فکر عقیق دهان او باشد کسی علاج جگرهای آتشین چه کند

4 چه مرده اید که رحمت به ما چه خواهد کرد جز این لطف کند یار نازنین چه کند

5 ز وصف ذره بودبی نیاز پرتومهر سخن بلند چو افتاد آفرین چه کند

6 یکی است نسبت برق فنا به آهن و موم حصار عافیت خودکس آهنین چه کند

7 خیالش از دل تنگم چه می کشد صائب به تنگنای صدف گوهر ثمین چه کند

عکس نوشته
کامنت
comment