- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به آب و گل چه فرو رفته ای نظر وا کن ازین خرابه چو سیلاب رو به دریا کن
2 مباش کم ز نسیم سحر درین گلزار تو هم به خوش نفسی غنچه دلی وا کن
3 نگشته تنگ زمان سفر، ز دانه اشک برای راه فنا توشه ای مهیا کن
4 درین دو هفته که ابر بهار در گذرست تو نیز دامن امید چون صدف وا کن
5 مشو چو خوشه به یک سر درین چمن قانع بکوش و چشم و دل خویش هر دو بینا کن
6 حریف بحر نگردد شناوری، زنهار نشسته دست ز جان، دست عجز بالا کن
7 فکنده است ترا دربدر دهان سؤال ببند یک در و صد در به روی خود وا کن
8 ز سنگ خاره دم تیغ زود برگردد به هر که با تو کند دشمنی مدارا کن
9 همیشه دور به کام کسی نمی گردد به خنده حاصل خود صرف همچو مینا کن
10 نمی توان به پر عقل شد فلک پرواز ز عشق، صائب بال و پری مهیا کن