ای دل مرا به عالم امکان از صائب تبریزی غزل 6915

1 ای دل مرا به عالم امکان چه می بری؟ دیوانه را به حلقه طفلان چه می بری؟

2 چون شکر این فشار که من خورده ام بس است بار دگر مرا به نیستان چه می بری؟

3 دلهای بی غمان چمن می شود کباب این بی دماغ را به گلستان چه می بری؟

4 چون اشک می دود به رخ شمع، بی حجاب پروانه مرا به شبستان چه می بری؟

5 از عشق، بدعت است تمنای خونبها ای خودفروش عرض شهیدان چه می بری

6 از دست رعشه دار گشادی نمی شود دیوان دل به زلف پریشان چه می بری؟

7 این دزدها تمام شریکند با عسس پیش فلک شکایت دونان چه می بری؟

8 شیر روان ز مایه زمین گیر می شود هشیار را به مجلس مستان چه می بری؟

9 دل را به خاکبازی طفلانه باختی از شهر ارمغان به بیابان چه می بری؟

10 صائب وداع بخت سیه کار خویش کن این سرمه را به خاک صفاهان چه می بری؟