چه می پرسی ز احوال شرار از صائب تبریزی غزل 4938

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش

1 چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش که در یک نقطه طی شد جلوه انجام و آغازش

2 ازان چون مهر تابان است حسنش از زوال ایمن که لغزد پای خط ازچهره آیینه پردازش

3 به جای سبزه گر صبح قیامت از زمین روید ز تمکین زیرپای خود نبیند حسن طنازش

4 چو مژگان هر دو عالم رابه هم افکند از شوخی همان ناخن زند بر یکدگر چشم سخنسازش

5 پریشان گر شود اجزای مجلس جمع کن دل را که مطرب می کند شیرازه باز از رشته سازش

6 یکی باشد خط آزادی و پروانه کشتن قفس افتاده مرغی راکه رفت از یاد پروازش

7 چه گل چیند کنار ما زشمع نازک اندامی که از بال و پر پروانه باشد زحمت گازش

8 درین یک قطره خون راز عشقش رانگه دارم؟ که تنگی می کند این نه صدف بر گوهر رازش

9 مگر درخواب بیند وصل گل، کوتاه پروازی که هم در آشیان خود بود چون چشم، پروازش

10 لبش راه سخن بسته است بر عاشق، ولی دارد ز هر مژگان زبانی در دهن چشم سخنسازش

11 چه خواهد شد سرانجام دل مومین من صائب؟ که خارا سینه کبک است پیش چنگل بازش

عکس نوشته
کامنت
comment