- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم که پیش تیغ حوادث همین سپر دارم
2 درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم که در بهار سر خود به زیر پر دارم
3 سپهر مجمر و انجم سپند می گردد اگر برون دهم آهی که در جگر دارم
4 مرا از زخم زبان نیست غم ز دل سیهی چو خون مرده فراغت ز نیشتر دارم
5 میان اهل خرابات چون سفید شوم که من ز بیخبریهای خود خبر دارم
6 اگر چه هر دو جهان را نثار او کردم به پشت پای خجالت همان نظر دارم
7 کریم غافل از افتادگان نمی گردد به پای خم چو سبو دست زیر سر دارم
8 ز تیغ راهزن از پیروی نمی ترسم که من ز راهنما پیش رو سپر دارم
9 مگر ز گمشده خود خبر توانم یافت هزار قافله اشک در سفر دارم
10 چنین که قافله عمر می رود به شتاب کجاست فرصت آنم که توشه بردارم
11 ز بحر اگر چه ساحل رسیده ایم صائب همان ملاحظه از موجه خطر دارم