- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد این خواب نه خوابی است که تعبیر توان کرد
2 با دل نگرانی چه قدر راه توان رفت با پای گرانخواب چه شبگیر توان کرد
3 کوته بود از ساده دلان خامه تکلیف بر صفحه آیینه چه تحریر توان کرد
4 شیرازه سیلاب نگردد خس و خاشاک ما را چه خیال است که زنجیر توان کرد
5 می شبنم تلخ است و جگر ریگ روان است از باده محال است مرا سیر توان کرد
6 گر جوشن تسلیم بود خواب فراغت در کام نهنگ و دهن شیر توان کرد
7 چون اهل دلی نیست درین غمکده صائب درد دل خود را به که تقریر توان کرد