1 چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟
2 در نهانخانه غیب است کلید دل من این نه چشم است که برهم نهم و باز کنم
3 دام مرغان گرفتار بود ناله من آه از آن روز که دام تو پرواز کنم
4 التفات تو مرا بر سر ناز آورده است گر کنم ناز به عالم، به تو چون ناز کنم؟
5 خضر در بادیه شوق ز همراهی من آنقدر دور نمانده است که آواز کنم
6 پرده طاقش از شیشه تنکتر گردد سنگ را گر صدف گوهر این راز کنم
7 صورت حال من آن روز شود بر تو عیان که دل سنگ ترا آینه پرداز کنم
8 می کند چرخ ستمگر به شکر خنده حساب لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم
9 صائب از عشق جوانمرد گدایی دارم آنقدر صبر که خون در جگر ناز کنم