1 ما ز سر بیرون هوای سیر گردون کرده ایم دست ازین نه خرقه در گهواره بیرون کرده ایم
2 چون خمار خود به آب زندگانی بشکنیم؟ ما که می در جام ازان لبهای میگون کرده ایم
3 چون به پای کاروان عقل بسپاریم راه؟ ما که با فرهاد و مجنون سیر هامون کرده ایم
4 ساعت بد نیست در تقویم ما روشندلان صلح کل با ثابت و سیار گردون کرده ایم
5 از جنون مایه دار ماست شور نوبهار از زکات عشق خود، تعمیر مجنون کرده ایم
6 عمر اگر باشد تماشای اثر خواهید کرد نعره مستانه ای در کار گردون کرده ایم!
7 گرچه در پرده است صائب عشق شرم آلود ما ای بسا لیلی نگاهان را که مجنون کرده ایم