1 خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم پشت دستی به گل چیده و ناچیده زدیم
2 هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید چار تکبیر بر این نخل خزان دیده زدیم
3 حاصل ما ز عزیزان سفر کرده خویش مشت آبی است که بر آینه دیده زدیم
4 هدف ناوک دلدوز مکافات شدیم بر سر خاری اگر پای نفهمیده زدیم
5 قدم از چشم نمودند سبک رفتاران ما درین بادیه تن چون ره خوابیده زدیم
6 خار سیلاب پریشان نظری خواهد شد بخیه ای کز مژه بر دیده نادیده زدیم
7 برشکست خزف اکنون دل ما می لرزد گر چه بر سنگ دوصد گوهر سنجیده زدیم
8 شد گرانخواب تر از کوشش ما صائب بخت لگدی چند بر این سبزه خوابیده زدیم
دیدگاهها **