1 ما دماغ خشک را از باده گلشن کردهایم بارها این شمع را از آب روشن کردهایم
2 هرکه را دیدیم دارد حاصلی از عمر و ما عقده مشکل به جای دانه خرمن کردهایم
3 دیگران را دست بر دل نه، که ما سوداییان با دل سرگشته عادت چون فلاخن کردهایم
4 رتبه ما خاکساران را به چشم کم مبین خاکها ز افتادگی در چشم دشمن کردهایم
5 جوهر شمشیر را در پیچ و تاب آورده است جامه فتحی که ما از زخم بر تن کردهایم
6 حسن گل عالمفروز از شعله آواز ماست این نهال خشک را ما نخل ایمن کردهایم
7 بخیه را چون محرم زخم نهان خود کنیم؟ ما که از غیرت نمک در چشم سوزن کردهایم
8 چون نسازد ذوق صید ما قفس را سینهچاک؟ بیضه را چون خلوت خلوت فانوس روشن کردهایم
9 از فروغ داغ ما چشم سمندر خیره است ما چراغ خود ز روی گرم روشن کردهایم
10 صائب از گوش گران باغبانان فارغیم ما که از افکار رنگین طرح گلشن کردهایم