- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما هوش خود به باده گلرنگ داده ایم گردن چو شیشه بر خط ساغر نهاده ایم
2 بر روی دست باد مرا دست سیر ما چون موج تا عنان به کف بحر داده ایم
3 یک عمر همچو غنچه درین بوستانسرا خون خورده ایم تا گره دل گشاده ایم
4 از زندگی است یک دو نفس در بساط ما چون صبح ما ز روز ازل پیر زاده ایم
5 بر هیچ خاطری ننشسته است گرد ما افتاده نیست خاک، اگر ما فتاده ایم
6 چون طفل نی سوار به میدان اختیار در چشم خود سوار ولیکن پیاده ایم
7 عمری است تا به پای زمین گیر همچو سنگ در رهگذار سیل حوادث فتاده ایم
8 چون سبزه پا شکسته این باغ نیستیم ز آزادگی چو سرو به یک پا ستاده ایم
9 گوهر نمی فتد ز بها از فتادگی سهل است اگر به خاک دو روزی فتاده ایم
10 صائب بود ازان لب میگون خمار ما بیدرد را خیال که مخمور باده ایم