1 ما ز حیرت در حریم وصل هجران می کشیم دلو خود خالی برون از چاه کنعان می کشیم
2 منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند ما به جای سفره خجلت پیش مهمان می کشیم
3 از فشار قبر هرگز قسمت کفار نیست آنچه ما از تنگی صحرای امکان می کشیم
4 دامن خاک است از خون عزیزان لاله زار از رعونت ما همان بر خاک دامان می کشیم
5 فکر رنگین است باغ دلگشای اهل فکر چون غمی رو می دهد سر در گریبان می کشیم
6 در هوای کام دنیا نیست آه سرد ما بر سواد آفرینش خط بطلان می کشیم
7 بر شکار لاغر از سرپنجه شیران نرفت آنچه از دست نوازش ما ضعیفان می کشیم
8 دیگران صائب به تلخی باده می نوشند و ما جام پر خون را به سر با روی خندان می کشیم