- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هموار از درشتی چرخ دغا شدیم صد شکر رو سفید ازین آسیا شدیم
2 فرصت نداد تیغ که بالا کنیم سر زان دم که چون قلم به سخن آشنا شدیم
3 از قطع ره به منزل اگر رهروان رسند ما رفته رفته دور ز منزل چرا شدیم؟
4 از هیچ دیده قطره آبی نشد روان در سنگلاخ دهر اگر توتیا شدیم
5 دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد چون گل به روی هر که درین باغ وا شدیم
6 پهلو تهی ز سنگ حوادث نساختیم خندان چو دانه در دهن آسیا شدیم
7 افتاده است رتبه افتادگی بلند پر دست و پا زدیم که بی دست و پا شدیم
8 با کاینات بر در بیگانگی زدیم تا آشنا به آن نگه آشنا شدیم
9 مغزی نداشتیم که گردیم رو سفید چون تخم پوچ منفعل از آسیا شدیم
10 درد سخن علاج ندارد، و گرنه ما صائب رهین منت چندین دوا شدیم