- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود بلبل از ناله فرو بست لب و گل آسود
2 شعله گرمی هنگامه گلزار نشست غنچه شد شهرت گل، دیده بلبل آسود
3 دم شمشیر تغافل همه را با من بود من چو رفتم ز میان، تیغ تغافل آسود
4 پرتو صبح بناگوش گران بود بر او چون گل روی تو در سایه سنبل آسود؟
5 چون به زیر فلک از تفرقه ایمن باشم؟ نتوان فصل بهاران به تو پل آسود
6 چشم جادو گرش آن روز که آمد به سخن در دل چه دل جادوگر بابل آسود
7 توسنی نیست توکل که سکندر بخورد هرکه بسپرد عنان را به توکل آسود
8 با چنان شوخی طبعی که به گل خنده زدی در دل خاک چسان طالب آمل آسود؟
9 حیرتی دارم ازان شبنم غافل صائب که به دور رخ او بر ورق گل آسود