- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند
2 چون ریشه درخت که ماند به جای خویش شد زندگی وطول امل برقرار ماند
3 ناخن نزد کسی به دل سر به مهر ما این غنچه ناشکفته بر این شاخسار ماند
4 زین پنج روزه عمر که چون برق وباد رفت غمهای بی شمار به این دلفگار ماند
5 زان سرو خوش خرام که عمرش درازباد از خویش رفتنی به من خاکسار ماند
6 خواهد گرفت دامن گل را به خون ما این آشیانه ای که ز ما یادگارماند
7 از خود برآی زود که گردد گزنده تر چندان که زهر در بن دندان مار ماند
8 غمهای من ز عشق سراسر نشاط شد غیر از غمی که بر دلم از غمگسار شد
9 نتوان زمن به عشرت روی زمین گرفت گردی که بر جبین من از کوی یار گرفت
10 دست من ز رعونت آزادگی چو سرو با صد هزار عقده مشکل زکار ماند
11 صائب زاهل درد هم آواز من بس است کوه غمی که بر دلم از روزگار ماند