- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در کوی جان به قطع مراحل نمیرسیم تا گرد جسم هست به منزل نمیرسیم
2 نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام از حق گذشتهایم و به باطل نمیرسیم
3 در دست و پا زدن گرو از موج میبریم دانستهایم اگرچه به ساحل نمیرسیم
4 کار شتابکار به پایان نمیرسد این است اگر شتاب، به منزل نمیرسیم
5 خونی که بود در تن ما، سوخت چون نفس وز بخت بد هنوز به قاتل نمیرسیم
6 دست کرم ز رشته تسبیح بردهایم روزی نمیرود که به صد دل نمیرسیم
7 زین سان که موج حادثه دنبال ما گرفت چون کشتی حباب به ساحل نمیرسیم
8 صائب درین محیط که هر قطره واصل است ما در خود از طبیعت کاهل نمیرسیم