1 ما به چشم انجم و افلاک خار افشانده ایم آستین چون شعله بر دود و شرار افشانده ایم
2 این طراوت نیست راه آورد ابر تنگدست آستین ما در گریبان بهار افشانده ایم
3 داغ انجم بر دل گردون ز آه گرم ماست ما بر این خاکستر این مشت شرار افشانده ایم
4 چون سبو در خون چندین ساغر می رفته ایم تا ز روی چشم او گرد خمار افشانده ایم
5 آسمان را غوطه در گرد کدورت داده ایم هرگه از آیینه خاطر غبار افشانده ایم
6 چون نیندازند در آتش، چگونه نشکنند؟ میوه بر فرق جهان چون شاخسار افشانده ایم
7 آه ما دارد بناگوش فلکها را کبود سنگ انجم ما بر این نیلی حصار افشانده ایم
8 از بیابان لاله و از بحر مرجان سر زده است خون گرمی تا ز چشم شعله بار افشانده ایم
9 غیر دود دل چه خیزد از کلام آتشین؟ در زمین کاغذین تخم شرار افشانده ایم
10 چون به لفظ و معنی ما می رسی باریک شو طره سنبل به روی نوبهار افشانده ایم
11 شعر یکدست تو صائب تا چمن افروز شد آستین بر روی گلهای بهار افشانده ایم