- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گذاشتیم به اغیار زلف پر خم را به دست دیو سپردیم خاتم جم را
2 حریم سینه عاشق عجب شبستانی است که یک هواست در او شمع سور و ماتم را
3 مکن به عشق سخن نقل ای خرد برخیز که به ز نقل مکان نیست نقل، ملزم را
4 اگر تپیدن دل ترجمان نمی گردید که می شناخت درین تیره خاکدان غم را؟
5 زمانه ای است که با صد گره گشا خورشید گره ز دل نتواند گشود شبنم را
6 چه حاجت است مسیحا به گفتگو آید؟ حجاب، شاهد عصمت بس است مریم را
7 به روی زنده دلی آفتاب خنده زند که همچو صبح تواند شمرده زد دم را
8 محرران سخن، شاه بیت ابرویند ز روی نسخه تشریح، روی عالم را
9 نماند فیض درین خشک طینتان صائب مگر به آب رسانیم خاک حاتم را