1 ما ز اهل عالمیم اما ز عالم فارغیم از غم و شادی و نوروز و محرم فارغیم
2 چون گل کاغذ به رنگ خشک قانع گشته ایم از تریهای سحاب و ناز شبنم فارغیم
3 ما به خون چون لاله داغ خویش را به می کنیم از نمک آسوده ایم از ناز مرهم فارغیم
4 سینه را یک روز با خورشید صیقل داده ایم از غم زنگار و از اندیشه نم فارغیم
5 نغمه در سازست اما فارغ است از گوشمال ما درین عالم ز محنتهای عالم فارغیم
6 هر چه می خواهیم صائب هست در دیوان او با کلام مولوی زاشعار عالم فارغیم