-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت گهر ز شرم لبت سنگ در دهان انداخت
2 ز سنگ تفرقه یک شیشه درست نماند چه فتنه بود که زلف تو در میان انداخت
3 کدام سینه هدف شد، که ناوکش خود را نفس گداخته در خانه کمان انداخت
4 گلاب صبح قیامت کجا به هوش آرد؟ مرا که حیرت دیدار از زبان انداخت
5 اگر به دامن همت غبار نشیند ز آسیای فلک آب می توان انداخت
6 ازان به دیده خورشید، عشق سوزن زد که طرح بوسه بر آن خاک آستان انداخت
7 فسردگی نفس شعله را گره زده بود سپند، زمزمه عشق در میان انداخت
8 به کلک قدرت صائب شکستگی مرساد! که طرز حافظ شیراز در میان انداخت