1 تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟ تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد
2 بر سر هر گره زلف تو لرزم که مباد دست خشکیده ای از جانب شمشاد رسد
3 می شود دل نشود مضطرب از آمدنت؟ دست و پا گم نکند صید چو صیاد رسد؟
4 جگرم تازه نشد از گهرافشانی ابر مگر این سوخته را برق به فریاد رسد
5 مور شو مور، که حکمت به سلیمان گذرد گر به صحرای تو با لشکر ایجاد رسد
6 نرود کاوش رشک از دل عاشق که هنوز ناله تیشه به گوش از دل فرهاد رسد
7 بر سر قسمت تیغ و قلم آید چو قضا منشی ظلم ترا خامه فولاد رسد
8 رو به دل بردن صائب چو کند چهره او از دو جانب سپه زلف به امداد رسد
دیدگاهها **