1 تا به کی گرد کدورت زیر دیوارم کند؟ عشق کو تا از غم عالم سبکبارم کند
2 با خیال یار در یک پیرهن خوابیده ام بر ندارد سر زبالین هر که بیدارم کند!
3 شد ز زنگ سینه من ناخن صیقل کبود سعی خاکستر چه با آیینه تارم کند؟
4 چون رگ سنگ است از خواب گران مژگان من سیلی دوران عجب دارم که بیدارم کند
5 عاشقان با درد از روز ازل خو کرده اند درد بیدردی مگر صائب خبردارم کند