1 تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود
2 عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود
3 سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم بستر و بالین من چون لاله تا از سنگ بود
4 از صفای سینه در چشمم جهان تاریک شد دیو یوسف بود تا آیینه ام در زنگ بود
5 عدل ایزد بر گرفت از من عذاب قبر را بس که بر من چار دیوار عناصر تنگ بود
6 بود در قید محبت تا دلم خود را شناخت از حلاوت این شکر دایم اسیر تنگ بود
7 آهنم روزی که منزل داشت در دل سنگ را چون جرس آوازه ام فرسنگ در فرسنگ بود
8 نیست صائب همچو طوطی قالبی گفتار ما بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود