-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد سفر ز خود به پر و بال مور نتوان کرد
2 خوشم به ضعف تن خود که همچو خط غبار مرا ز حاشیه بزم دور نتوان کرد
3 شکسته رنگی من عشق را به رحم آورد به زر هر آنچه برآید به زور نتوان کرد
4 ز خال یار خجالت کشم ز سوختگی که تخم سوخته در کار مور نتوان کرد
5 حضور روی زمین در بهشت خاموشی است به حرف، ترک بهشت حضور نتوان کرد
6 مصیبت دگرست این که مرده دل را چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد
7 توان گرفت رگ خواب برق را صائب دل رمیده ما را صبور نتوان کرد