-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است گل به تردستی ز عکس تازه رویان چیدنی است
2 گر لباس فاخری در عالم ایجاد هست از گناه زیردستان چشم خود پوشیدنی است
3 پیشدستی کن، ازین تشویش خود را وارهان جام پر زهر اجل چون عاقبت نوشیدنی است
4 از دم سرد خزان چون می رود آخر به باد با لب خندان به گلچین سر چو گل بخشیدنی است
5 تا به کی در استخوان بندی گدازی مغز خود؟ این طلسم استخوانی چون ز هم پاشیدنی است
6 وقت خود ضایع مکن چون غافلان در چیدنش چون بساط زندگانی عاقبت برچیدنی است
7 بر دل آزاده حسن خلق بند آهن است از گل بی خار بیش از خار دامن چیدنی است
8 نیست از بخت سیه دلهای روشن را ملال دیده آیینه شبها ایمن از نادیدنی است
9 دل ز اشک گرم خالی ساز هنگام صبوح در زمین پاک، صائب تخم خود پاشیدنی است