1 تردد از دل بیآرزو نمیآید چو پای خفته ز من جستجو نمیآید
2 اگر رسد به لبم جان ز تنگدستیها ز من فروختن آبرو نمیآید
3 نهفته گنجی اگر نیست در خرابه من چرا سرم به عمارت فرونمیآید
4 چو تنگحوصلگان دور مگذران از خود که آب رفته در اینجا به جو نمیآید
5 مگر عقیق تو گردد سهیل چهره من که رنگم از می لعلی به رو نمیآید
6 به خوی نازک آیینه آشنا شده است دگر ز طوطی من گفتگو نمیآید
7 نهان نگردد صائب چو عشق صادق شد علاج سینه من از رفو نمیآید