1 به چشم راه شناسان بود بیابان تنگ که از نشانه شود برخدنگ میدان تنگ
2 به ماه مصر چه نسبت ترا که گردیده است جهان ز جوش خریدار همچو زندان تنگ
3 قرار نیست به یک جای بیقراران را ز بلبلان نشود جای بو گلستان تنگ
4 صبور باش به زندان و چاه چون یوسف که یک دو روز بود کار بر عزیزان تنگ
5 گرهگشاست دم تازه سبکروحان که بر نسیم نگردد ز غنچه میدان تنگ
6 به خلق کوش جهان را گشاده گر خواهی که کفش تنگ به رهرو کند بیابان تنگ
7 فشار قبر کند سرمه استخوان ترا اگر شود تو یک خاطر پریشان تنگ
8 گلوی حرص نگردد گشاده از نعمت که بر غنی و فقیرست رزق یکسان تنگ
9 ز تنگنای جهان عشق تنگ می آید اگر برآتش سوزان شود نیستان تنگ
10 دل حبابی اگر بشکند ز تندی باد چو چشم مور شود ملک بر سلیمان تنگ
11 به قدر کاوش ازین چشمه آب می جوشد ز سایلان نشود دستگاه احسان تنگ
12 به چشم هرکه ز همت گشاده شد صائب فضای چرخ بود چون دل بخیلان تنگ
دیدگاهها **