-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی
2 دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت دل رمیده ما را اگر شکار کنی
3 کجا به فکر من بی شراب می افتی؟ تو کز مکیدن لب چاره خمار کنی
4 به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکاری به طوف خاک شهیدان خود شمار کنی
5 تو کز حیا نکنی شانه زلف را هرگز چه التفات به دلهای بی قرار کنی؟
6 ز عطسه خون غزالان به خاک می ریزد اگر کمند خود از زلف مشکبار کنی
7 چه خنده ها که به وضع جهان کنی چون صبح نفس شمرده زدن را اگر شعار کنی
8 به فکر دوری بی اختیار اگر باشی ز هر چه هست جدایی به اختیار کنی
9 نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنی
10 چه حاجت است به جام جهان نما صائب اگر تو آینه سینه بی غبار کنی