به محفلی که رخ از باده از صائب تبریزی غزل 6877

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی

1 به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی

2 دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت دل رمیده ما را اگر شکار کنی

3 کجا به فکر من بی شراب می افتی؟ تو کز مکیدن لب چاره خمار کنی

4 به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکاری به طوف خاک شهیدان خود شمار کنی

5 تو کز حیا نکنی شانه زلف را هرگز چه التفات به دلهای بی قرار کنی؟

6 ز عطسه خون غزالان به خاک می ریزد اگر کمند خود از زلف مشکبار کنی

7 چه خنده ها که به وضع جهان کنی چون صبح نفس شمرده زدن را اگر شعار کنی

8 به فکر دوری بی اختیار اگر باشی ز هر چه هست جدایی به اختیار کنی

9 نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنی

10 چه حاجت است به جام جهان نما صائب اگر تو آینه سینه بی غبار کنی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر