-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند سروها یکقلم از پای دگر ننشستند
2 از تماشای تو نظارگیان راست دو عید تا دو ابروی هلال تو به هم پیوستند
3 مزن ای شانه به هم زلف دلاویزش را که درین سلسله بسیار عزیزان هستند
4 می توان کرد عمارت چو شود کعبه خراب وای بر سنگدلانی که دلی را خستند
5 چه خیال است که در روز جزا سبز شوند؟ دانه هایی که درین شوره زمین پا بستند
6 وقت آن صافدلان خوش که ز لبهای خموش پیش یأجوج سخن سد خموشی بستند
7 می برم رشک درین بزم بر آن مشت سپند که به یک ناله جانسوز ز آتش جستند
8 از گدازند درین دایره ایمن صائب چون مه آنان که لب نان فلک نشکستند