- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا به حدی است لطافت رخ پرتابش را که عرق داغ کند لاله سیرابش را
2 تا به دامان قیامت نشود چشمش خشک یک نظر هر که ببیند گل سیرابش را
3 وحشت از صحبت مجنون نکند چشم غزال می توان یافت گرفته است رگ خوابش را
4 گر فتد راه به دریای دلم طوفان را حلقه گوش کند حلقه گردابش را
5 کعبه و بتکده بی جلوه مستانه یار آسیایی است که انداخته اند آبش را
6 جوهر آن مژه صائب زره زیر قباست این چنین ساده مبین تیغ سیه تابش را