-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست
2 عارف ز جام مهر خموشی نیافته است کیفیتی که یافت دلم از کلام دوست
3 رحم است بر کسی که ز کوتاه دیدگی در جستجوی ماه برآید به بام دوست
4 دشمن به بیقراری من رحم می کند در خاطرم عبور کند چون خرام دوست
5 گر میرم از خمار ز دل خون نمی خورم من کیستم که باده گسارم ز جام دوست؟
6 هر چند ناقص است شود کار او تمام افتاد چشم هر که به ماه تمام دوست
7 در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست ما را بس است مستی ذکر مدام دوست
8 از داغ غربتش جگر سنگ خون شود آشفته خاطری که نداند مقام دوست
9 خون می خورد ز ساغر آب حیات، خضر خوشتر ز لطف خاص بود لطف عام دوست
10 ناکامی است قسمت خودکام، زینهار بر کام خود مباش که باشی به کام دوست
11 صائب فزون ز باده لعل است نشأه اش خونی که می خورم ز رخ لعل فام دوست