-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت
2 آسمان امروز با خونین دلان ناصاف نیست لاله را در جام اول، درد در پیمانه ریخت
3 در گلوی شمع، اشک از تنگی جا شد گره بس که در بزم تو بر بالای هم پروانه ریخت
4 در زمان شیر مستی طفل بازیگوش من مهره گهواره جای سنگ بر دیوانه ریخت
5 فرصت خاریدن سر نیست در پایان عمر رخت پیش از سیل می باید برون از خانه ریخت
6 قفل روزی در جوانی بستگی هرگز نداشت ریخت تا دندان، کلید رزق را دندانه ریخت
7 آتش یاقوتم، افسردن نمی دانم که چیست می توان از خون گرمم رنگ آتشخانه ریخت
8 از هواجویی درین دریای گوهر چون حباب بر سر من خانه را آخر هوای خانه ریخت
9 صائب از دیوان من هر صفحه ای میخانه ای است بس که از کلک سیه مستم سخن مستانه ریخت