-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رو به هر صحرا که بااین شور چون مجنون کنم پایکوبان کوه را در دامن هامون کنم
2 خاکساری دست من کوتاه دارد ورنه من می توانم خاکها د رکاسه گردون کنم
3 از ازل آورده با خود پختگی صهبای من نیستم نارس که جادر خم چو افلاطون کنم
4 خشکی سودای من ابر بهار عالم است هرکه زین دامان صحرا بگذرد مجنون کنم
5 بلبلان را چون توانم مست در گلزار دید من که خواهم باغبان را از چمن بیرون کنم
6 من که می دانم سبکروحان عالم را ثقیل یک جهان بد هضم را بر خود گوارا چون کنم
7 من که نتوانم بر آوردن ز پا خاررهش خارخار عشق او را چون زدل بیرون کنم
8 از چه ناز سرو نارعنا کشم چون قمریان من که صائب می توانم مصرعی موزون کنم