1 به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش
2 اگر ذوق تماشای خودآن مغرور دریابد که می آرد دگر از خانه آیینه بیرونش ؟
3 در آن وادی که من چون سیل فارغبال میگردم ز چشم آهوان دایم نظر بندست مجنونش
4 دگر عاشق به شیرین کاری صنعت چه دل بندد؟ که شیرین دهان تیشه فرهاد ازخونش
5 چنان قالب تهی کرده است صائب ازتماشایش که همچون صبح صادق برسفیدی می زند خونش