- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به یک پیمانهٔ می، کرد ساقی حل مشکلها به یک ناخن، گره وا کرد ماه عید از دلها
2 غزالی نیست بیخلخال در دامان این صحرا ز بس پاشید از زور جنون من سلاسلها
3 طلبکار تو چون سیلاب آرامش نمیداند سرانجام اقامت میکند بیهوده، منزلها
4 اگر داری طمع کز بینیازان جهان گردی مشو در پرده شب غافل از دریوزه دلها
5 عبث جان میکنم، در خاک و خون بیهوده میغلتم نثاری نیست در طالع مرا چون رقص بسملها
6 ضعیفان را به منزل میرساند بی پر و بالی ز کف خاشاک را آماده در بحرست ساحلها
7 چو عشق افتاد خالص، سنگ را دل نرم میسازد کسی پروانه را مانع نمیگردد ز محفلها
8 صدف بیابر هیهات است از دریا گهر گیرد مده تا ممکن است از دست، دامان وسایلها
9 ز من رو میکند در پرده پنهان یار، ازین غافل که من کیفیت دیدار مییابم ز حایلها
10 دلی کز عشق دارد درد و داغی، میشود ظاهر نمایان است صائب محمل لیلی ز محملها