1 بیتن خاکی چو نام نیکمردان زندهام سالها شد این لباس عاریت را کندهام
2 گرچه برگ من زبان شکر و بار افتادگی است همچنان از حسن سعی باغبان شرمندهام
3 بس که چون یوسف گران بر خاطراخوان شدم از وطن هرکس مرا آزاد سازد بندهام
4 مطلبم زین نعل وارون جز تلاش نام نیست چون عقیق از نام در ظاهر اگر دل کندهام
5 چون قلم تنگ بر من از سیهکاری جهان نیست جز یک پشت ناخن دستگاه خندهام
6 نیست صائب غیر آه ناامیدی خوشهاش تخم امیدی که من در شورهزار افکندهام
دیدگاهها **