از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت از صائب تبریزی غزل 2106

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت

1 از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت پستان صبح خشک شد از نامکیدنت

2 دامان عمر دست و گریبان خاک شد باقی است همچنان هوس بزم چیدنت

3 شد شیشه دل دو چشم تو از عینک و هنوز مشتاق حسن سنگدلان است دیدنت

4 زینسان که پای عزم تو در خواب رفته است بسیار مشکل است به منزل رسیدنت

5 اکنون که در دهان تو دندان بجا نماند بی حاصل است داعیه لب گزیدنت

6 با این گرانیی که تو داری چو پای خم مشکل بود ز کوی مغان پاکشیدنت

7 چندان هوای نفس عنان ترا گرفت کز دست رفت قوت از خود رمیدنت

8 در خون کشید تیر قضا صد هزار صید از سر نرفت مستی غافل چریدنت

9 صائب شکسته باش که آخر شکستگی چون موج می شود پر و بال پریدنت

عکس نوشته
کامنت
comment