- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت پستان صبح خشک شد از نامکیدنت
2 دامان عمر دست و گریبان خاک شد باقی است همچنان هوس بزم چیدنت
3 شد شیشه دل دو چشم تو از عینک و هنوز مشتاق حسن سنگدلان است دیدنت
4 زینسان که پای عزم تو در خواب رفته است بسیار مشکل است به منزل رسیدنت
5 اکنون که در دهان تو دندان بجا نماند بی حاصل است داعیه لب گزیدنت
6 با این گرانیی که تو داری چو پای خم مشکل بود ز کوی مغان پاکشیدنت
7 چندان هوای نفس عنان ترا گرفت کز دست رفت قوت از خود رمیدنت
8 در خون کشید تیر قضا صد هزار صید از سر نرفت مستی غافل چریدنت
9 صائب شکسته باش که آخر شکستگی چون موج می شود پر و بال پریدنت